گويند كه در روزگار شاهنشاهي بهرام گور وي را وزيري بود كه شاهنشاه همه کارهای كشوري را به وي داده بود و خود از کارهای كشوري فروگذار شده بود.وزير به فرمان شاهنشاه در همه کارها دستورزی مي نمود و سرپرستی خود را انجام می داد .بهرام گور خود نيز به شكار و سرگرمی دست بکار شده بود و از کارهای ايرانشهر ناآگاه گشته بود.روزي به بهرام پیام رسانند كه روزگار ايرانشهر بد است و مردمان و روستاییان ناخشنود از كشور ...
برای خواندن داستان به دنباله نوشتار بروید!
دنباله نوشته...
نوشته شده دردو شنبه 20 شهريور 1390برچسب:داستان های تاریخی,داستان های ایرانی,کتاب سیرالملوک,خواجه نظام الملک,دوران ساسانیان,گرگ و رمه ها,داستان های بهرام گور,داستان های دوره ی ساسانیان,بهرام گور و کشاورز,داستان های عبرت آموز,داستان آموزنده,داستان های زیبای پارسی, به قلم تیرداد